... رنگین کمان؛ نشانی از بی نشان ...

تا چند جویی آخر از جان نشان جانان ** درباز جان و دل را کین راه بی نشانست

... رنگین کمان؛ نشانی از بی نشان ...

تا چند جویی آخر از جان نشان جانان ** درباز جان و دل را کین راه بی نشانست

3 تا 4 - خوف و رجا

با همه جرمم امید، با همه خوفم رجاست

گرگرم ما مس است لطف شما کیمیاست

(سعدی)

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
امید هر کس به نیاز و حاجتی است  / امید ما به رحمت بی منتهای تست
گرما مقصریم تو بسیار رحمتی  /  عذری که می رود به امید وفای تست

(سعدی)
×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

حافظ بَدَست حال پریشان تو ولی              بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

دلی که با سر زلفین او قراری داد               گمان مبر که بدان دل قرار باز آید

(حافظ )

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

مناجات الخائفین (خائفان)، مناجات کسانى است که از خدا ترسانند و با زبان خوف و ترس، سخن مى گویند و از حضرتش کمک مى جویند، ولى در حقیقت ترس آنها از گناهان خویش و برخورد عادلانه خدا با آنهاست.(1)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
خدایا آیا چنان مى بینى که پس از ایمان آوردنم به تو مرا عذاب کنى یا پس از دوستیم به تو مرا از خود دور کنى یا با امیدى که به رحمت و چشم پوشیت دارم محرومم سازى یا با پناه آوردنم به عفو و گذشتت مرا بدست دوزخ سپارى؟ هرگز! از ذات بزرگوار تو دور است که محرومم کنى، اى کاش مى دانستم که آیا مادرم مرابراى بدبختى زاییده یا براى رنج و مشقت مرا پروریده؟ کاش مرا نزاییده و بزرگ نکرده بود و کاش مى دانستم اى خدا که آیا مرا از اهل سعادت قرارم داده و به مقام قرب و جوار خویش مخصوصم گردانده اى تا چشمم بدین سبب روشن گشته و دلم مطمئن گردد خدایا آیا براستى سیاه کنى چهره هایى را که در برابر عظمتت به خاک افتاده یا لال کنى زبانهایى را که به ثناگویى درباره مجد و شوکتت گویا شده یا مُهر زنى بر دلهایى که دوستى تو را در بردارد یا کَر کنى گوشهایى را که به شنیدن ذکرت در ارادت ورزى به تو لذت برند یا ببندى به زنجیر کیفر دستهایى را که آمال و آرزوها به امید مِهرت آنها را به سوى تو بلند کرده یا کیفر کنى بدنهایى را که در طاعتت کار کرده تابه جایى که در راه کوشش براى تو نزار گشته یا شکنجه دهى پاهایى را که در پرستشت راه یافته خدایا درهاى رحمتت را به روى یکتا پرستانت مبند و مشتاقانت را از مشاهده جمال دیدارت محروم مکن خدایا نفسى را که به وسیله توحید و یگانه پرستیت عزیز داشته اى چگونه به خوارى هجرانت پست کنى و نهادى را که با دوستى تو پیوند شده چگونه به حرارت آتشت بسوزانى خدایا پناهم ده از خشم دردناک و غضب بزرگت، اى مِهرورز اى پربخشش اى مهربان اى بخشاینده اى داراى بزرگى و عظمت اى به قهر گیرنده اى پرده پوش، نجاتم ده به رحمت خود از عذاب دوزخ و رسوایى ننگ (یا برهنگى) درآن هنگام که نیکان از بدان جدا گردند و احوال دگرگون شود و هول و هراس فراگیر شود و نزدیک و مقرب شوند نیکوکاران و دور گردند، بدکاران و به هر کس هر چه کرده است داده شود و ستم به ایشان نشود.

×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××

مناجات الراجین (امیدواران)، مناجات کسانى است که با زبان رجا و امید با خدا سخن مى گویند; امیدوار به لطف الهى و پرده پوشى هاى او و احسان و فضل پروردگارند.(1)


بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
اى که هرگاه بنده اى از او درخواست کند دهدش وهرگاه چیزى را که نزداوست آرزو کند بدان آرزو رساندش و چون بدو رو کند به مقام قرب خویشش ببرد و چون به آشکارى گناهش کند پرده بر گناهش کشد و آن را بپوشاند و چون بر او توکل کند کفایتش کند و بسش باشد خدایا کیست که بر درگاه تو و میهمان نوازیت خواهدو تو پذیرائیش نکنى و کیست که مرکب نیاز خود به دربارت خواباند به امید بخششت و تو احسانش نکنى آیا خوب است که من ناامید از درگاهت باز گردم با این که جز تو مولایى را که به احسان نامور باشد نشناسم چگونه به جز تو امید داشته باشم با این که تمام خیر بدست توست و چگونه به جز تو آرزومند باشم با این که خلقت و فرمان از آن توست آیا امیدم را از تو قطع کنم با این که تو از فضلت به من عطا کردى چیزى را که من درخواست نکرده بودم یا مرا بمانند خودم نیازمند سازى با این که من به رشته توچنگ زدم اى که به رحمتش سعادتمند گردند قاصدان او و دچار کیفرش نشوند آمرزش خواهانش چگونه فراموشت کنم با این که تو همیشه به یاد منى و چگونه از یاد تو بیرون روم با این که تو همیشه مراقب من هستى خدایا من به ذیل کرمت دست انداختم و براى دریافت عطاهایت دامن آرزویم را گسترده ام پس مرا بوسیله یگانگى خالص خود خالص گردان و از زمره بندگان برگزیده ات قرارم ده اى که هر گریخته اى به او پناه برد و هر جوینده اى به او امید دارد اى بهترین مایه امید و اى بزرگوارترین خوانده شده و اى که خواهنده اش را مأیوس نکند و آرزومندش را نومید نسازد اى که درگاه او به روى خوانندگانش باز و پرده اش براى امیدوار به او بالا زده است از تو خواهم به بزرگواریت که بر من بخشى از عطاى خویش به حدى که دیده ام بدان روشن گردد و از امیدت بدان مقدار که خاطرم اطمینان یابد و از یقین بدان اندازه که پیش آمدهاى ناگوار دنیا بر من آسان گردد و بوسیله آن پرده هاى سیاه کوردلى از دیده دل دور شود به رحمتت اى مهربانترین مهربانان.

تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌ بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

فاضل نظری

خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن

خوشا از نی خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

نوای نی نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد، دلنشین است

نوای نی نوای بی نوایی ست
هوای ناله هایش نینوایی ست

نوای نی دوای هر دل تنگ
شفای خواب گل بیماری سنگ

قلم تصویر جانکاهی ست از نی
علم، تمثیل کوتاهی ست از نی

خدا چون دست بر لوح و قلم زد
سر او را به خط نی رقم زد

دل نی ناله ها دارد از آن روز
از آن روز است نی را ناله پرسوز

چه رفت آن روز در اندیشه نی
که این سان شد پریشان بیشه نی؟

سری سرمست شور و بی قراری
چو مجنون در هوای نی سواری

پر از عشق نیستان سینه او
غم غربت غم دیرینه او

غم نی بند بند پیکر اوست
هوای آن نیستان در سر اوست

دلش را با غریبی آشنایی ست
به هم اعضای او وصل از جدایی ست

سرش بر نی، تنش در قعر گودال
ادب را گه الف گردید، گه دال

ره نی پیچ و خم بسیار دارد
نوایش زیر و بم بسیار دارد

سری بر نیزه ای منزل به منزل
به همراهش هزاران کاروان دل

چگونه پا ز گل بردارد اشتر
که با خود باری از سر دارد اشتر؟

گران باری به محمل بود بر نی
نه از سر، باری از دل بود بر نی

چو از جان پیش پای عشق سر داد
 سرش بر نی، نوای عشق سر داد

به روی نیزه و شیرین زبانی!
عجب نبود ز نی شکر فشانی

اگر نی پرده ای دیگر بخواند
نیستان را به آتش می کشاند

سزد گر چشم ها در خون نشیند
چو دریا را به روی نیزه بیند

شگفتا بی سر و سامانی عشق
به روی نیزه سرگردانی عشق

ز دست عشق عالم در هیاهوست
تمام فتنه ها زیر سر اوست

قیصر امین پور

از خویش بی نشان شو تا تو نشان ببینی

ای دل زجان گذر کن، تا جان جان ببینی

بگذار این جهان را، تا آن جهان ببینی

تا نگذری ز دنیا، هرگز رسی بعقبی؟

آزاد شو از اینجا، تا بی گمان ببینی

گر تو نشان بجویی، ای یار اندر این ره

از خویش بی نشان شو تا تو نشان ببینی

از چار و پنج بگذر در شش و هفت منگر

چون از زمین برآیی، هفت آسمان ببینی

هفت آسمان چو دیدی درهشتمین فلک شو

پا برسر مکان نه، تا لا مکان ببینی

در لامکان چو دیدی جانهای نازنینان

بی تن نهاده سر ها، در آستان ببینی

بربند چشم دعوی، بگشای چشم معنی

یکدم زخود نهان شو، او را عیان ببینی

ای نانهاده گامی، در راه نامرادی

بی رنچ گنج وحدت، کی رایگان ببینی

هی های شمس تبریز، خاموش باش ناطق

تا جان خویشتن را، زان شادمان ببینی

دوم، زان یار دلنوازم شکریست با شکایت

مناجات الشاکین (شکایت کنندگان)، مناجات کسانى است که به درگاه خداوند شکایت مى برند; شکایت از نفس امّاره و تمایلات نفس سرکش و شکایت از سختى دل و قساوت قلب و وسوسه هاى شیطان و از او براى غلبه بر اینها کمک مى طلبند.(1)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

خدایا به سوى تو شکایت آورم از نفسى که مرا همواره به بدى وادارد و به سوى گناه شتاب دارد و به نافرمانیهایت حریص است و به موجبات خشمت دست درازى کند مرا به راههایى که منجر به  هلاکت مى شود مى کشاند و بصورت پست ترین نابودشدگان درم آورد بیماریهایش بسیار و آرزویش دراز است اگر شرى به او رسد بى تاب شود و اگر خیرى نصیبش گردد سرکشى کند به اسباب بازى و سرگرمیهاى بیهوده بسیار متمایل و از بى خبرى و فراموشى انباشته است مرا به سوى گناه شتاب دهد و به نوبت توبه به امروز و فردایم کند خدایا به تو شکایت آورم از دشمنى که گمراهم کند و شیطانى که مرا از راه بدر برد سینه ام را پر از وسوسه کرده و تحریکات زهرآگینش قلبم را احاطه کرده به هوا و هوسم کمک کند و دوستى دنیا را پیش چشمم آرایش دهد میان من و فرمانبردارى و تقرّب به درگاهت حائل گردد خدایا پیش تو شکوه آرم از دلى که سخت شده و بدست وسوسه ها بگردد و به زنگ (خودبینى) و خوى زشت پوشیده شده، و از دیده اى که به هنگام گریه کردن از خوف تو خشک است ولى براى نگریستن به مناظر خوش آیندش خیره و حریص است خدایا جنبش و نیرویى براى من نیست جز به نیروى تو و راه نجاتى از گرفتاریهاى دنیا ندارم جزنگهدارى توپس از تو مى خواهم به حکمت رسایت و به مشیت جارى و گذرایت که مرا تنها در معرض جود و بخشش خود درآورى و هدف تیرهاى بلا وآزمایش قرارم ندهى و مرا در پیروزى بر دشمنان یارى کنى و رسواییها و عیوبم را بپوشانى و از بلا محافظتم کنى و از گناهان نگاهم دارى به مهر و رحمتت اى مهربانترین مهربانان.