... رنگین کمان؛ نشانی از بی نشان ...

تا چند جویی آخر از جان نشان جانان ** درباز جان و دل را کین راه بی نشانست

... رنگین کمان؛ نشانی از بی نشان ...

تا چند جویی آخر از جان نشان جانان ** درباز جان و دل را کین راه بی نشانست

بی نشان در آیینه


عبدالجبار کاکایی

در چشم تو شکوه شبی ته نشین شده است

رنگین کمان حیرتی از کفر و دین شده است

در آرزوی سجده به محراب ابرویت

ذرات خاک عالم و آدم، جبین شده است

ای ابرِ سایه گستر رحمت، برآ، دمی

صبح تمام آینه ها آتشین شده است

ای بی نشان در آینه باور نمی کنم

روحی چنان بزرگ، به غربت چنین شده است

در مشهد بقیع، بجویید خاک را

انگشر رسول خدا بی نگین شده است

یک عمر


محمد مرادی، ادبیات دانشگاه شیراز


یک پهلوی شکسته و یک عمر عاشقی

ما عاشق توییم، شما هم موافقی؟

ما عاشق توییم و زبان، نیش می شود

شاید به عصمت تو حسودیش می شود

نه! عاقلانه نیست بگویم تو کیستی

اصلاً نیازمند به تعریف نیستی

عمری است در هوای تو در آب و آتشم

من عاشق تو هستم و منّت نمی کشم

منّت نمی کشم وَ شما می کنی قبول

یا حضرت محدّثه! یا حضرت بتول!

یک عمر عاشقانه دویدیم، بس نشد؟

منّت گذاشتند و کشیدیم، بس نشد؟

ما مانده ایم و سنگ ابابیل، بعد تو

و معجزات حضرت قابیل، بعد تو

حالا برای رحم تو آماده ام، بخند

من عاشقم، اگر چه کسی ساده ام، بخند

این جا فضای بال ملائک فشرده است

کفگیرهایمان به ته دیگ خورده است

دیگر بس است این همه اندوه و فاصله

من عاشق تو هستم، بانو! تو هم بله؟

حالا هزار سال گذشته از عاشقی

ما عاشق توییم، شما هم موافقی؟