ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
عبدالجبار کاکایی در چشم تو شکوه شبی ته نشین شده است رنگین کمان حیرتی از کفر و دین شده است در آرزوی سجده به محراب ابرویت ذرات خاک عالم و آدم، جبین شده است ای ابرِ سایه گستر رحمت، برآ، دمی صبح تمام آینه ها آتشین شده است ای بی نشان در آینه باور نمی کنم روحی چنان بزرگ، به غربت چنین شده است در مشهد بقیع، بجویید خاک را انگشر رسول خدا بی نگین شده است
جان من،
همکلاسی یا همکار لزوما رفیق نمیشود، حکماً هرچه ادعای رفاقتشان بالاتر سوءرفاقتشان بالاتر ...
این ها همان هایی اند که در مسیر اشتباهشان را متذکر میشوی و باز میخندند به تمام سادگی هایت. از قضا وقتی لب پرتگاه زمانه گرفتار میشوند ملتمسانه کمک میخواهند ... و آنجاست که به عینه میبینی همه حرفهای زیبایشان پوچ و قصدشان صرفاً بالا کشیدن خودشان است، حتی اگر شده به قیمت پرت شدن شما به پایین ...
این ها همانهایی هستند که سالها بعد پیام میدهند که رفیق حلالم کن عازمم، از نجابت و خوبیهایت سواستفاده کرده ام، همان موقع ها که. ...
و تو به یاد تمام لحظاتی می افتی که برای خوب بودن و خوب ماندنت شک کرده ای ...
ما همه به مهربانی هم نیازمندیم! ولی انصافاً با این آدما کوه نرید، تجربه کردم که میگمااااا.... البته خدا بزرگتر از این حرف هاست، دست دلی که به خودش گره خورده باشه رو هیچوقت رها نمی کنه